پایان نامه بررسی تحولات قانون جدید در مورد مسئله فرزندخوانده
نوشته شده توسط : admin

 مقدمه

   در این فصل به بیان روند تاریخی فرزندخواندگی در جوامع و ادیان مختلف و مقایسه این قانون در حقوق ایران ،فرانسه،آلمان مي‌پردازیم و درادامه نظریات قانون و صاحب نظران این علم بیان مي‌شود. و همچنین به ماده ها و ابعادی از قانون فرزندخواندگی مثل نفقه، ارث، سن فرزندخواندگی و ازدواج با فرزندخوانده که اصلاحاتی در آن ها صورت گرفته بیان مي‌شود.

 2-2-بررسی تاریخچه تحولات فرزندخواندگی

    عشق و علاقه به فرزندهمواره در میان بشر جایگاه خاصی داشته است.والدین همیشه سعی داشته اند تا زندگی خوبی برای فرزندان خود تدارک ببینند. از دیر باز خانواده هایی بودند که از نعمت داشتن اولاد محروم بوده اند و اطفالی هم بوده اند که والدین خود رااز دست داده اند یا والدینشان به دلایل اقتصادی ،اجتماعی و… آنها را رها کرده اند.شاید در اولین نگاه چنین به نظر بیاید که نهاد فرزندخواندگی تاسیسی است مناسب که در جهت حمایت از اطفال بدون سرپرست پایه گذاری شده است و در کنار آن زوجین بدون فرزند هم مي‌توانند از این طریق کمبود خودرا جبران کنند.اما مي‌توان گفت که درتمام طول تاریخ و در تمام جوامع چنین تصوری در مورد فرزندخواندگی وجود نداشته و ندارد و فرزندخواندگی کارکردهای مختلفی داشته است.

2-2-1 فرزندخواندگی در روم قدیم   

   در ميان روميان قديم نيز چنين مرسوم بود که بعد از فوت رئيس خانواده، پسر وی رياست خانواده را عهده دار میگرديد. به همين دليل داشتن فرزندان ذکور اهميت فراوانی داشت. زيرا تصور مردم چنين بود که اگر مردی فوت شود و پسرنداشته باشد، کانون خانواده از هم پاشيده خواهد شد و نيزمعتقد بودند دختر هر خانواده با ازدواج کردن بايد آداب وآيين خانواده اصلی خود را ترک کند و الزاماً به آيين خانواده شوهر بپيوندد. بنابراين دختر قادر نبود آداب و سنن خانواده اصلی خود را حفظ کند.در نتيجه هر مرد رومي‌و رئيس خانواده، داشتن پسر را يک نياز حتمي‌و امری ضروری  میدانست و اگر پسری نداشت يا قادر نبود صاحب فرزندشود، بر حسب ضرورت، پسر شخص ديگری را به فرزندی میپذيرفت و برای به دست آوردن فرزند خوانده ناچار بود با يکی از روميان صاحب پسران متعدد، توافق کند تا يکی از پسرانش را به وی بفروشد و از تمام حقوق خود نسبت به آن پسر صرفنظر کند. در نتيجه نام و مشخصات خانوادگی پدرخوانده بر فرزندخوانده نهاده میشد، ولی لقب خانوادگی قبلی وی به مشخصات خانوادگی جديد اضافه میگرديد

2-2-2- فرزندخواندگی در ایران باستان

   در حقوق سامانيان پذيرفتن فرزندخوانده امری کاملاً مرسوم بود. زرتشتيان که در آن زمان بيشترين درصد جمعيت ايران را تشکيل میدادند معتقد بودند فرزند هر کس پل ورود او به بهشت است و افراد فاقد اولاد در روز قيامت پلی ندارند تا از طريق آن وارد بهشت گردند، لذا کسانی که صاحب فرزند نبودند برای رفع اين نقيصه و طلب آمرزش و عبور از پل صراط فرزندی بدلی برای خود انتخاب میکردند. در آن زمان در ايران سه نوع فرزندخواندگی مرسوم بود: ۱-فرزندخوانده انتخابی و آن فرزندخوانده ای بود که پدر و مادر فاقد فرزند او را در زمان حيات به فرزندی میپذيرفتند. ۲- فرزندخوانده قهری که زن ممتازه يا دختر منحصر متوفايی بود که آن متوفی برادر يا پسری نداشت که در اين صورت آن زن يا دختر به طور قهری فرزندخوانده متوفی محسوب میشد. ۳-فرزندخواند های که ورثه متوفی بدون اولاد بعد از فوتش برای او انتخاب میکردند.فرزندخوانده از هر نوع که بود به قائم مقامي متوفی مراسم مذهبی را انجام میداد و تمام اختيارات و قدرت متوفی به فرزندخوانده وی انتقال مي‌يافت (امامی 1378، 127).

2-2-3-فرزندخواندگی در عربستان

   در بين اقوام و قبايل عرب و شبه جزيره عربستان قبل از ظهور اسلام فرزندخواندگی مرسوم بود و فرزندخوانده ناميده میشد.قبايل و اعراب بدوی در صحرای « دُعی » سوزان عربستان به شکل چادرنشينی زندگی میکردند و غالب قبايل عرب با توجه به موقعيت مکان و سرزمين خشک و بی آب و علف، زندگی مناسبی نداشتند و قتل و غارت، به ويژه هجوم به کاروانها و غارت اموال آنها برای امرار معاش امری عادی تلقی میشد و چون اقوام و کاروان ها و خانواده ها در معرض تهاجم و غارت قرار میگرفتند داشتن نيروی تهاجمي‌يا دفاعی امر ضروری به حساب مي‌آمد و برای تأمين اين نياز و ايجاد اقتدار لازم در نظر قبايل، پسر از بُعد نيروی جنگی، ارزش فراوانی داشت، ولی دختر موجودی ناتوان بود که نه قدرت دفاعی داشت و نه قادر بود به قبيله يا کاروانی حمله كند و اموال آنها را برای امر معاش به غارت ببرد، بلکه به عکس در آن موقعيت زمانی و مکانی در معرض تجاوز مهاجمان قرار میگرفت. بنابراين اعضای قبيله برای محافظت از دختر، ضمن مصرف کردن بخشی از نيرويشان، از تحصيل معاش نيز باز مي‌ماندند. دختر از ديدگاه آنان موجودی مزاحم بود و اعراب از تولد دختر نه تنها خوشحال نمي‌شدند، بلکه فوق العاده عصبانی و خشمگين مي‌شدند و از ترس هتک حيثيت و شرافت خانوادگی ناشی از ربوده شدن دختر، دختران معصوم و بی پناه را زنده به گور میکردند؛ اما با ولادت پسر جشن میگرفتند و شادی میکردند. هرچه بيشتر صاحب پسرمي‌شدند بر قدرت آنها افزوده مي‌شد و اگر خانواده ای پسر نداشت يا تعداد آنها کم بود از طريق فرزندخواندگی اين کمبود را جبران میکرد، لذا داشتن پسر خوانده امری پسنديده به شمار مي‌آمد و بين پدرخوانده و فرزندخوانده يا مادرخوانده و پسرخوانده بر اساس سنّت ديرينه روابطی وجود داشت و ضوابطی حاکم بود، از جمله اينکه فرزندخوانده از پذيرنده فرزند ارث مي‌برد و زوجه فرزندخوانده مثل زوجه فرزند واقعی، عروس پدرخوانده محسوب مي‌گرديد؛ پس ازدواج پدرخوانده با زوجه پسرخوانده مباح و مجاز نبود. بنابراين اگر فرزندخوانده ای زوجه خود را طلاق مي‌داد يا در اثر فوت يا کشته شدن فرزندخوانده زوجه اش بيوه مي‌شد، پدرخوانده مجاز نبود با زن پسر خوانده ازدواج کند. از سوی ديگر، ساختار خانوادگی اعراب به گونه ای بود که فرد در خارج از ساختار قبيله نمي‌توانست زندگی کند و برای هرکس ضروری بود قبيل های از او حمايت کند در نتيجه فرزندخواندگی در اين دوران رابطه مستقيمي‌با جبران نيازهای دفاعی قبايل داشت. در اين دوران سرپرستی اطفال يتيم به وسيله خويشان وی در قبيله انجام مي‌شد نه از طريق فرزندخواندگی. عرب جاهلی نيز بيشتربه خاطر ميل مفرط به پسر داشتن يا بر اثر ترحم يتيم نوازی يا تحت تأثير نبوغ و هنر و شجاعت پسری واقع شدن، او را به پسرخواندگی انتخاب میکرد و سنّت فرزندخواندگی عرب منحصر در پسرخواندگی بود زيرا چنان که میدانيم علاقه به دختر در ميان آنها بسيار ضعيف بود (نوریان 1357، 636).

2-2-4-عوامل فرزندخواندگی در ملل دیگر

   عواملی که موجب پذيرفتن ديگری به فرزندی ميشود دراجتماعات و اقوام مختلف، گوناگون است. برخی از اقوام بر اثر عقايد و احکام خاص مذهبی، در برخی از اقوام و قبايل به علت برقرار ساختن صلح، تحکيم مبانی دوستی ميان دوقبيله فرزندان يکديگر را فرزندخوانده خود مي‌سازند. چنانکه در ميان قبايل آندامان ساکنين جزاير بين شبه جزيره مالاکا و سيلان، معمول میباشد. عوامل اقتصادی و عاطفی، نداشتن فرزند و عاملهای ديگر نيز در اقوام مختلف در موارد گوناگون (نوري ۱۳۵۷: 635). در ژاپن : سبب فرزندخواندگی میشود  اگر خانواد ه ای فقط صاحب اولاد اناث بود پدر برای حفظ نام و ميراث خود پسری را به فرزندی برمي‌گزيد و دختران ازبردن ارث محروم بودند (دورانت  ۱۳۷۶، 362).

2-2-5-فرزندخواندگی در مسیحیت

در فرهنگ مسيحيت و حقوق قديم اروپا، خانواده منحصراًبر اساس ازدواج استوار بود. کليسا رابطه فردرا تنها بر پايه يک ازدواج مشروع به رسميت میشناخت.بنابراين فرزندخواندگی در حقوق مذهبی و حقوق قديم اساساً امری اشتباه و ناپسندبود. (مبين،۱۳۸۴: 33)اما در احوال شخصيه مذاهب مسيحی در قسمت ارث آمده که فرزندخوانده و اولاد فرزندخوانده از جمله وراث متوفی يا غايب مفقودالاثر محسوب مي‌شوند، مشروط بر اينکه در حين فوت حقيقی يا فرضی موروث در قيد حيات باشند. در قواعد و عادات ارامنه کاتوليک تهران آمده که شخصی که مايل است فرزندی را به عنوان ولدخوانده بپذيرد بايد بالغ باشد و بزرگ تر از ولد خوانده هم باشد. اگر شخصی بخواهد ولد خوانده قبول کند و دارای زن هم باشد میتواند با موافقت زن خود ولد خوانده را بپذيرد. در صورت که ولد خوانده دختر باشد شخصی که او را گرفته نه خود بعد از فوت عيالش نه پسرش، با آن دختر نمیتواند ازدواج کند و نيز اگر ولد خوانده پسر باشد نه عيال بعد از فوت شوهرش نه دخترش با آن پسر نمي‌تواند ازدواج کند.

دانلود متن کامل پایان نامه فوق در این لینک از سایت ارشدها





لینک بالا اشتباه است

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید

       
:: بازدید از این مطلب : 595
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 28 تير 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: